تقدیم به برادرم...
تو را نشناختم.جز آن روز ...!
آن روز که تو رفتی و من ماندم!
من ماندم و یک برگه ی پاک نویس نشده!
من ماندم و کلی خاطره ی فراموش شده ام که تو جزء به جزء به یادم آوردی ...!
من ماندم و لبخند و اشک هایم به پای آن برگه!
همان برگه ای که در آن نوشته بودی از جداییمان ناراحتی اما از خوشبختی ام خوشحال!
و من بزرگی دلت را فقط همانجا و فقط از همین جمله فهمیدم.
پ.ن1:شب عروسی ام یک نامه روی تخت توجهم رو جلب کرد.نامه ای که معلوم بود خیلی با عجله نوشته شده!
پ.ن2:برادری برای تنها خواهرش نامه ای نوشته بود.نامه ای که چشمان وی را پر از اشک کرد و قلبش را پر از حسرت...
پ.ن3:برادر خوبم دوستت دارم.
[ شنبه 93/1/23 ] [ 12:43 عصر ] [ پونه ]